English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1681 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standing rigging U بکسلهای ثابت
oil U روغن کاری کردن روغن ساختن
oils U روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling U روغن کاری کردن روغن ساختن
lubrication U روغن کاری کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
lubrication U روغن کاری
cutting lubricant U روغن برش کاری
self lubricating U خودبخود روغن کاری شونده
lubritorium U محل روغن کاری چال
lubritorium U جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین
air cooled oil cooler U نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
shrouds U بکسلهای عرضی ناو
running rigs U بکسلهای متحرک دریایی
rigging U وسایل باربندی بکسلهای ناو
fixes U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
oil dent U شیار ورود روغن یا سوراخ عبور روغن
creosoting U روغن قیر روغن قطران
cutting oil U روغن سردکننده روغن برش
creosoted U روغن قیر روغن قطران
creosote U روغن قیر روغن قطران
oil can U حلب روغن , روغن دان
creosotes U روغن قیر روغن قطران
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
replenishment U پر کردن روغن ذخیره
anoint U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
inuct U روغن مالی کردن
degrease U پاک کردن روغن
anoints U روغن مالی کردن
embrocate U روغن مالی کردن
throttling U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttles U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
replenished U تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes U تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing U تنظیم کردن روغن سلاحها
liquor U با روغن پوشاندن چرب کردن
liquors U با روغن پوشاندن چرب کردن
replenish U تنظیم کردن روغن سلاحها
throttle U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttled U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
static test U ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
hydromatic U کار کردن با فشار روغن هیدروماتیک
recuperation U تجدید کردن روغن وسیله یاجنگ افزار
creak U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaking U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaked U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaks U غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
standing orders U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
truer U ثابت کردن
stabilises U ثابت کردن
evidence U ثابت کردن
demonstrate U ثابت کردن
demonstrated U ثابت کردن
fixation U ثابت کردن
truest U ثابت کردن
demonstrates U ثابت کردن
stabilized U ثابت کردن
stabilizes U ثابت کردن
stabilize U ثابت کردن
prover U ثابت کردن
stabilising U ثابت کردن
fixations U ثابت کردن
to bring home U ثابت کردن
true U ثابت کردن
clinch U ثابت کردن
to let the saw dust out of U را ثابت کردن
clinching U ثابت کردن
pinned U ثابت کردن
pin U ثابت کردن
fixes U ثابت کردن
proves U ثابت کردن
demonstrating U ثابت کردن
prove U ثابت کردن
clinches U ثابت کردن
to make out U ثابت کردن
fix U ثابت کردن
clinched U ثابت کردن
proved U ثابت کردن
pinning U ثابت کردن
stabilised U ثابت کردن
stables U ثابت کردن استوارشدن
reasons U با دلیل ثابت کردن
stable U ثابت کردن استوارشدن
to make a point U نکتهای را ثابت کردن
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
evidence U ثابت کردن سند
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
reason U با دلیل ثابت کردن
destabilize U غیر ثابت کردن
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilizes U استوار کردن ثابت شدن
stabilize U استوار کردن ثابت شدن
stabilises U استوار کردن ثابت شدن
stabilised U استوار کردن ثابت شدن
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
stabilized U استوار کردن ثابت شدن
stabilising U استوار کردن ثابت شدن
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down U ثابت کردن بادبان در مقابل باد
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
attaching U مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertain U ثابت کردن معین کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
posit U ثابت کردن فرض کردن
attach U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches U مونتاژ کردن ثابت کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
habitual way of doing anything U کردن کاری
stucco U گچ کاری کردن
reconditioned U نو کاری کردن
recondition U نو کاری کردن
reconditions U نو کاری کردن
cut down to size <idiom> U ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
standing U ثابت دستورالعمل ثابت
garden U درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
prime U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardened U درخت کاری کردن باغبانی کردن
engraved U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
gardens U درخت کاری کردن باغبانی کردن
engraves U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
primed U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engrave U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
messes U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
inlays U خاتم کاری کردن
keen set for doing anything U مشتاق کردن کاری
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . U محکم کاری کردن
splaying U منبت کاری کردن
stunt U شیرین کاری کردن
carves U کنده کاری کردن
shyster U دغل کاری کردن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
stunts U شیرین کاری کردن
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
granulate U چکش کاری کردن
enamel U مینا کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). U از قصد کاری را کردن
keen set for doing anything U ارزومند کردن کاری
inlaying U خاتم کاری کردن
flourished U زینت کاری کردن
splays U منبت کاری کردن
inlay U خاتم کاری کردن
stunting U شیرین کاری کردن
splayed U منبت کاری کردن
splay U منبت کاری کردن
flourishes U زینت کاری کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com